مستر پرزیدنت و بیم برافتادن سلطنت پهلوی!
تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۲۳۷۵۴۲
ترور جان اف کندی رئیسجمهوری اسبق امریکا، ۶۰ ساله شد. او در ایران به تلاش برای جلوگیری از انقلاب و عدم گرایش جامعه به براندازی رژیم شاه شناخته میشود. با این همه آنچه روی داد، حاکی از توفیق نداشتن وی در تحقق این امر بود. مقال پی آمده تلاش دارد تا با استناد به پارهای از تحلیلها، ابعاد این موضوع را شفاف کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ارائه اصلاحات چهاردهگانه به پهلوی دوم برای بقای شاهنشاهی در ایران
رفتار شاه در فاصله کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۳۹، دموکراتهای امریکا را به این نتیجه رسانده بود که برای بقای پهلوی دوم و حفظ ایران به عنوان پایگاه امریکا برای مبارزه با کمونیسم باید در کشورمان اصلاحاتی انجام پذیرد. آنان برای تحقق این امر، علی امینی را به نخستوزیری رساندند تا نارضایتی گسترده در ایران را قدری تعدیل کند. امری که نتیجتاً تأثیر چندانی بر جای ننهاد و ایران را به سوی یک انقلاب بزرگ سوق داد. یاسر صابری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در ارزیابی این موضوع مینویسد:
«کندی پس از انتخاب شدن به عنوان رئیسجمهور امریکا، اصلاحات چهاردهگانهای را به شاه ارائه کرد که انجام اصلاحات ارضی، کاهش بودجه نظامی، از بین بردن خفقان و مبارزه با زمینداران بزرگ، از مهمترین آنها بود. دولت امریکا علاوه بر اراده مقابله با کمونیسم حاضر بود هزینههای آن را نیز تأمین کند و بر همین مبنا، کمکهای اقتصادی چشمگیری به ایران کرد و بر انتخاب فردی لیبرال و هوادار امریکا در رأس دولت ایران، پای فشرد و بهرغم نظر شاه موفق نیز شد. محمدرضا پهلوی در خاطرات خود دراینباره نوشته است: بدین ترتیب امریکا هم نفت خود را در اختیار گرفت و هم عامل داخلی خود را در مقام نخستوزیری دید. این فرد، کسی جز علی امینی نبود.
در آن هنگام بهویژه پس از انتخاب کندی به عنوان رئیسجمهور، فشار بر من بهقدری افزایش یافت که چارهای جز تسلیم نداشتم!... امینی سه هدف اصلی را در اصلاحات ارضی دنبال میکرد: محدود کردن قدرت زمینداران بزرگ، مالک شدن نسقداران و فروپاشی ساختار قدیمی جامعه روستایی از طریق تحمیل سرمایهداری. در کنار این اهداف اصلی، هدفهایی مانند جایگزینی زراعت سودآور به جای زراعت سنتی، رشد بازار خرید روستاییان و توسعه بازارهای تولیدات صنعتی، افزایش بهرهوری کشاورزی و بهکارگیری نیروی مازاد در صنایع شهری و کاستن قدرت سیاسی مالکان بزرگ و ایجاد پایگاه اجتماعی برای رژیم در میان روستاییان نیز عنوان میشد.
چتر پاولز مشاور کندی در امور آفریقا و آسیا، یک ماه پس از تصویب قانون اصلاحات ارضی در ۲۰ بهمن ۱۳۴۱، برای حمایت مستقیم از این قانون وارد ایران شد. او در ملاقات با امینی به صراحت اعلام کرد: این دولت انجام یک انقلاب سفید را از نظر مصلحت مردم ضروری تشخیص داده و در پی اجرای کامل آن پس از تصویب قانون است... دولت کندی برای حمایت مالی از اصلاحات در دولت امینی، کنسرسیوم نفتی را وادار به افزایش تولید خود کرد، به نحوی که ایران سومین صادرکننده نفت جهان شد.
علاوه بر این کاهش هزینههای نظامی نیز میتوانست به تأمین مالی طرح کمک کند، اقدامی که جزء مفاد چهاردهگانه ابلاغی کندی بود و امینی آن را دنبال میکرد و همین عامل مهمی شد برای رویگردانی شاه از امینی. محمدرضا پهلوی در سفر به امریکا توانست مقدمات برکناری او را فراهم کند و به گفته امینی: در مراجعت، شاه روحیه مطمئنتری پیدا کرده بود... در کار قوه مجریه دخالت میکرد، درباره بودجه ارتش اختلاف نظر پیش آمد، عاقبت تصمیم به استعفا گرفتم. اینگونه بود که در تیرماه ۱۳۴۱، امینی استعفا کرد و شاه رهبری اصلاحات را خود در دست گرفت.»
برکشیدن علی امینی برای انجام اصلاحات امریکایی
علی امینی مجدی از دوره اقامت در امریکا با سران آن کشور مراوده نزدیک یافت و نتیجتاً در ایران به عنوان یکی از وابستگان به سیاست آن کشور شناخته میشد. دموکراتها که انجام اصلاحات در کشورمان را ضروری میدانستند، امینی را به عنوان مجری آن انتخاب کردند، امری که برای شاه خوشایند نبود و او را برای مذاکره در باره تعویض نخستوزیر، روانه دیدار با کندی کرد! محمد توحیدی چافی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تحلیل ماجرا آورده است:
«علی امینی، چون دیگر نخستوزیران از قبیل فروغی، قوام و مصدق از جمله باورمندان به قانون اساسی مشروطه بود که هرگونه اصلاحات را درون نظام و حاکمیت و در نهایت سلطنت قابل اجرا میدانستند. نقطه مشترک همه این رجال این بود که شاه باید سلطنت کند نه حکومت. روی کار آمدن امینی، از سوی کندی رئیسجمهور دموکرات امریکا نیز حمایت میشد. به نظر میرسید که اپوزیسیون در ایران که بهویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق سرکوب شده بودند و خفقان شدیدی را احساس میکردند، نفس راحتی بکشند و امینی برای تجدید قوا و بازیابی قدرت و تأثیرگذاری در مردم، به تحقق شعارهای خود یعنی استقلال، کاستن از قدرت سلطنت در سایه انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات و سایر آزادیهای سیاسی همت گمارد. در این میان جبهه ملی شناختهشدهترین گروه اپوزیسیونی بود که پس از زندانی شدن و حصر دکتر محمد مصدق رهبر خود و در نتیجه از دست دادن او، در پی بازسازی مجدد خود بود.
در پی شعارهای انتخاباتی کندی که محمدرضا پهلوی را به خاطر سختگیریها و سرکوب مخالفان هدف قرار داده بود، هوای تازهای نیز فضای کشور را دربرگرفت که تحت تأثیر آن، جبهه ملی دوم در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۳۹ ش، با شعار آزادیخواهی و استقلال، اعلام موجودیت کرد. پس از پیروزی دموکراتها و ریاستجمهوری کندی در امریکا در آبان ۱۳۳۹ ش، در پی گشایش سیاسی میان دموکراتها به رهبری کندی و دربار پهلوی، دولت امینی به اذعان صریح شاه بر وی تحمیل شد!
بنابراین از همان آغاز پیدا بود که محمدرضا پهلوی - که قلباً راضی به نخستوزیری امینی نبود و آن را خلاف اقتدار بازیافته خود در نتیجه کودتای ۲۸ مرداد میدانست- همواره در پی تضعیف دولت وی برآید؛ بنابراین امینی و جبهه ملی دوم تازه موجودیتیافته در کنار سایر مبارزان سیاسی، در مقابل اقتدارطلبی شاه به طور بالقوه میتوانستند به تقویت یکدیگر یاری رسانند، اما با وجود تلاشهای آشکار امینی برای نزدیک کردن خود به اپوزیسیون از جمله: روحانیون، احزاب غیر رسمی و رسمی مخالف محمدرضا پهلوی و بهویژه جبهه ملی، این گروهها هرگز به او اعتماد کامل نکردند و حتی خواسته یا ناخواسته باعث تضعیف پایههای قدرت او نیز شدند و همین مسئله و حوادث سیاسی پس از آن محمدرضا پهلوی را که در پی فرصت بود، پس از ۱۴ ماه و با جلب مجدد حمایت امریکا موفق به برکناری وی کرد.»
سفر شاه به امریکا برای تعهد به کندی
تمامیتخواهی ذاتی محمدرضا پهلوی باعث شد هرگز نتواند با علی امینی کنار بیاید. چه اینکه ارتباط مستقیم نخستوزیر با امریکاییها و دریافت نقشه راه از آنان برای شاه ناگوار بود. او از آغاز سلطنت، همدستی با امریکاییها را انتخاب کرده بود. از این روی با اینکه در جایگاه امینی قرار گیرد و قول انجام اصلاحات را به امریکا بدهد، مشکلی نداشت. وی در دیدار با کندی به او اطمینان داد که منویات وی را به اجرا خواهد گذارد. سیدهاشم منیری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره خاطرنشان کرده است:
«هنگامی که جان اف کندی رئیسجمهور دموکرات ایالات متحده امریکا در ژانویه ۱۹۶۱ م/ دیماه ۱۳۳۹ ش، موفق شد به کاخ سفید راه پیدا کند، تغییراتی در سیاست خارجی امریکا و رابطه آن با کشورهای دوست ایجاد شد. یکی از این تغییرات، بازنگری و طرح اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در کشورهای دیکتاتوری و دوست امریکا ازجمله رژیم پهلوی بود تا مانع از بی ثباتی سیاسی، انقلاب یا هرگونه تغییری شود که قدرت اجتماعی را به سمتوسوی نگرههای چپ و کمونیستی هدایت کند. به سخن دیگر، این طرح قرار بود یک اصلاحات از بالا برای جلوگیری از انقلاب از پایین باشد تا همچنان ایرانِ دوره محمدرضا پهلوی - که مهره ارزشمند امریکا در منطقه بهشمار میآمد- در حلقه دوستان این کشور قرار داشته باشد.
بدین منظور در ملاقات شاه با کندی در اواخر فروردین ۱۳۴۱ ش/ برابر با آوریل ۱۹۶۲ م، پهلوی دوم متعهد شد این اصلاحات را انجام دهد. شاه در نطق خود در کنگره در تاریخ ۱۳ آوریل ۱۹۶۲ م و با اشاره به تهدید کمونیسم، به دولت ایالات متحده و نمایندگان کنگره وعده داد دولت او در ایجاد زیربنای استوار رفورمهای اجتماعی کوشش به عمل خواهد آورد. محمدرضا پهلوی پس از برکناری علی امینی و انتصاب اسدالله علم به نخست وزیری، با تسلط بر ارتش، ساواک و نیروی انتظامی درصدد برآمد تا برنامه اصلاحی واشینگتن را اجرا کند. ساختار این اصلاحات رفراندومی از بالا به پایین بود که طراحان امریکایی آن را اتحاد برای پیشرفت مینامیدند.
کندی قصد داشت ایران را نمونهای مشخص از کشورهایی معرفی کند که با کمک ایالات متحده توانستهاند به اصلاحات اساسی دست زنند. به همین منظور محمدرضا پهلوی مصمم شد تا برنامه یادشده را هرطور شده است اجرا کند. او به بهانه واگذاری اسناد مالکیت زمینها به کشاورزان در ۴ بهمن ۱۳۴۱، تصمیم گرفت به قم بیاید، اما به دلیل نپذیرفتن سخن علما و درگیری نیروهای دولتی با مردم و هتک حرمت روحانیت، امام خمینی با آمدن وی مخالفت کرده و فرمودند: جایی برای ملاقات شاه و علما نیست!...»
اسدالله علم، منتخب شاه برای انجام خواستههای امریکا
امیر اسدالله علم از وابستگان به سیاستهای انگلیس در ایران به شمار میرفت. این امر، اما به ارتباط پدرش شوکت الملک با انگلیسیها باز میگشت. علم در برخی یادداشت های خود - که بعدها انتشار یافت- در باره امکان تداوم سلطنت شاه ابراز تردید میکند. از همین نکته میتوان دریافت که او نیز با امریکاییها در ضرورت انجام اصلاحاتی در ایران همداستان بوده است. نزدیکی وی به شاه موجب شد به جای امینی بنشیند و عهدهدار نخستوزیری شود. تحلیل سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره بدین قرار است:
«انتخاب جان اف کندی دموکرات به ریاستجمهوری امریکا در سال ۱۹۶۰ م (۱۳۳۹)، فشارها بر شاه برای اصلاحات در حوزه سیاسی و اقتصادی را افزایش داد. محمدرضا پهلوی وعده برگزاری انتخابات مجلس بیستم را به شکلی آزاد داد. این انتخابات در تابستان ۱۳۳۹ برگزار شد، اما پیش از مشخص شدن نتیجه و به دلیل آنچه تقلب در رأیگیری نامیده شد، باطل گردید! به دنبال انحلال مجلس و استعفای منوچهر اقبال از نخستوزیری، شاه براثر فشار امریکا برخلاف میل باطنی خویش در بهار سال ۱۳۴۰، علی امینی را به نخستوزیری برگزید. شاه موافقت چندانی با سیاستهای دموکراتها نداشت و حداقل خواهان انجام اصلاحات تحت کنترل خودش بود. او برای جلب حمایت امریکا و جلوگیری از گسترش حوزه نفوذ و قدرت علی امینی، در سفری به واشینگتن (در فروردین ۱۳۴۱)، ضمن کسب حمایت دولت جدید ایالات متحده امریکا و اطمینان از موقعیت خود، قول پشتیبانی کامل از اصلاحات ارضی را به کندی داد.
سه ماه پس از این سفر، علی امینی پس از بروز اختلاف با شاه به این امید که امریکاییها از او پشتیبانی خواهند کرد، در ۲۷ تیر استعفا کرد، اما محمدرضا پهلوی که پیش از این هماهنگی لازم با واشینگتن را انجام داده بود، استعفای او را پذیرفت. با کنار رفتن امینی، محمدرضا پهلوی دوست قدیمی خود امیر اسدالله علم را - که مهرهای کاملاً وفادار بود- مأمور تشکیل کابینه کرد. حالا شاه شخصاً بر امور روزمره دولت نظارت مستقیمتری اعمال میکرد تا تنها سکاندار اجرایی برنامههای اصلاحی باشد. تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهرماه سال ۱۳۴۱، اولین گام عَلَم در این زمینه بود که با واکنش شدید امام خمینی (ره) و به تبع ایشان سایر نیروهای مذهبی در کمتر از دو ماه لغو شد.
این عقبنشینی آن هم در شرایطی که شاه میپنداشت که پس از کنار رفتن امینی، دیگر مانعی سر راهش نیست، به هیچ وجه به مذاق او خوش نیامد. محمدرضا پهلوی در ادامه با طرح رفراندوم اصلاحات ارضی که در بهمن ۱۳۴۱ ش برگزار شد و مواضع تندی که علیه مخالفان این طرح داشت، نشان داد که میخواهد پس از دو تجربه تلخ محمد مصدق و امینی، با شخصیسازی قدرت، اجازه ظهور هیچ شخصیت مستقل و منتقدی را ندهد. تأکید ساواک بر این موضوع که در ایام عزاداری محرم سال ۱۳۴۲ نباید درباره شخص اول مملکت صحبت شود نیز در همین زمینه قابل ارزیابی است.»
«انقلاب سفید»، طرحی که نتیجه معکوس داد!
شاخصترین مواردی که کندی آن را از شاه میخواست، در طرحنامه «انقلاب سفید» خودنمایی میکرد. این در حالی بود که واگذاری زمینهای غصب شده رضاخان و نیز مالکان به رعایا خود موجب مشکلاتی فراوان شد. نبود امکانات و حمایت کافی دولت از کشاورزانی که به اصطلاح زمین دار شده بودند، نهایتاً موجب شد که آنها قید کار روی زمینهای زراعی را بزنند و به شهرهای بزرگ سرازیر شوند! امری که کشاورزی ایران را با بحرانی بزرگ مواجه کرد. این موضوع در تحلیل سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران اینگونه بازتاب یافته است:
«انقلاب سفید و پروژه اصلی آن یعنی اصلاحات ارضی در دهه ۱۳۴۰ ش، با علل، فرآیندها و نتایجش مشاجرات فزایندهای را میان قائلان به لزوم اصلاحات از طرف شاه و مخالفان آن در تلقی از اصلاحات، بهعنوان طرحی امریکایی برای وابستگی به غرب ایجاد کرد. برخی انقلاب سفید را تجویز اصلاحگرایانه دولت دموکرات جان اف کندی، جهت جلوگیری از وقوع انقلاب سرخ در ایران میدانند. این تلقی ناشی از تجربه وقوع انقلابهای روستایی در تاریخ کشورهای غربی و غیرغربی است. صرفنظر از این رویکردها، محمدرضا پهلوی مهمترین دستاورد سیاست داخلی خویش را همواره انقلاب شاه و ملت میدانست که مهمترین اصل آن اصلاحات ارضی با هدف تغییرات اساسی در میزان و نحوه مالکیت اراضی بهویژه اراضی کشاورزی و مراتع بهمنظور افزایش بهرهوری عمومی جامعه بود.
البته شاه در دهه ۱۳۳۰ ش به فروش بخشی از زمینهای سلطنتی به دهقانان اقدام کرده بود، اما در دهه ۱۳۴۰ ش با توجه به فشار دولت کندی، تجدید حیات جبهه ملی و این محاسبه که اصلاحات ارضی قدرت زمیندار را به نفع قدرت دولتی در روستاها از بین خواهد برد و روستاییان صاحب زمین را به رژیم وفادار خواهد کرد، برنامه یادشده را بهصورت جامع گسترش داد. برنامه اصلاحات ارضی ایران در اوایل سال ۱۳۴۱ ش، با تبلیغات بسیار آغاز شد. هدف از این تبلیغات القای این موضوع بود که مهمترین هدف این برنامه، کاهش فقر روستایی و برانگیختن توسعه کشاورزی است، اما این برنامه در نواحی مختلف و از جمله فارس مخالفانی (از جمله بزرگمالکان، رؤسای برخی ایلات، نیروهای مذهبی و...) داشت و مخاطبان هدف در مقابل مسئولان اجرای اصلاحات ارضی، بهراحتی تسلیم نمیشدند. در این میان ماجرای قتل مهندس شاپور ملکعابدی رئیس اصلاحات ارضی فیروزآباد استان فارس در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۴۱ از سوی عدهای راهبند، در تنگ آب فیروزآباد و اعلام عزای عمومی و انتقامخواهی توسط شاه به رغم پیوند سست انگیزه قتل با قضیه اصلاحات ارضی، از یکسو به نفع دولت مصادره و از سوی دیگر زمینه شکلگیری قیام عشایر جنوب را فراهم کرد.»
کاپیتولاسیون، واپسین میراث کندی برای ایرانیان
شواهد نشان از آن دارد که امریکاییها از هنگامی که به طور جدی حضور خود را در ایران گستردند، در پی برخورداری از کاپیتولاسیون بودند. شاه نیز به هر میزان که از ملت فاصله میگرفت، به نزدیکی خویش به هیئت حاکمه امریکا میافزود. او در پی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، با بحران جدی مشروعیت مواجه شد و حق قضاوت کنسولی از جمله مواردی بود که در عوض حمایت امریکا از حکومت پهلوی به آنان اعطا شد. محمدرضا چیتسازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران ماوقع را به شرح ذیل روایت کرده است:
«به نظر میرسد که امریکا از سال ۱۳۴۰ ش و در دوره زمامداری جان اف کندی، در پی آن بود تا به اتباع این کشور در ایران حق قضاوت کنسولی اعطا شود و رژیم کاپیتولاسیون در مورد اتباع امریکایی در ایران برقرار گردد. در واقع از سال ۱۳۳۲ ش و در پی کودتا علیه محمد مصدق، فاصله حاکمیت با مردم بیش از گذشته شده بود و شاه هر چه میگذشت، بر سلطه مستبدانه خود بر جامعه ایرانی میافزود و همین امر، وابستگی او را به امریکا دو چندان کرده بود. به تعبیری، حکومتی که پایههای مشروعیت آن بر مردم آن کشور استوار نباشد، نیاز به حمایت و پشتیبانی خارجی را احساس میکند و همین مسئله سبب شده بود تا شاه، در برابر بسیاری از خواستههای امریکاییها کوتاه بیاید. این روند بهویژه از سال ۱۳۴۲ ش و در پی قیام ۱۵ خرداد، شدت و حدت فراوانی پیدا کرد، به نحوی که برخی بر این باورند که شیوه حکمرانی محمدرضا پهلوی به سمت نوعی خودکامگی و استبداد رفت. لایحه مصونیت اتباع امریکایی در ایران، نخست از سوی دولت امیراسدالله علم در ۱۳ مهرماه ۱۳۴۲ ش به تصویب رسید و در ۲۵ دیماه آن سال، به مجلس سنا برده شد و در ۳ مردادماه ۱۳۴۳ ش، به تصویب مجلس سنا رسید و در ۲۱ مهرماه سال ۱۳۴۳ ش، مجلس شورای ملی نیز آن را تصویب کرد تا به صورت قانون درآید و همه خود را ملزم به رعایت آن بدانند.»
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: پهلوی دوم جان اف کندی جمهوری اسلامی ایران پژوهشگر تاریخ معاصر ایران انجام اصلاحات محمدرضا پهلوی نخست وزیری ایالات متحده اصلاحات ارضی اسدالله علم امریکایی ها انقلاب سفید جان اف کندی دموکرات ها رئیس جمهور علی امینی جبهه ملی مهم ترین زمین ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۳۷۵۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اسرائیل جرأت نکرد تصاویر آثار حمله ایران را به دنیا نشان دهد
بدون شک میتوان عملیاتهای طوفان الاقصی و وعده صادق را که به ترتیب توسط حماس و ایران انجام شدند، نقطه عطفی در تحولات منطقه و تغییر نظم بینالملل به حساب آورد. - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، بدون شک میتوان عملیاتهای طوفان الاقصی و وعده صادق را که به ترتیب توسط حماس و ایران انجام شدند، نقطه عطفی در تحولات منطقه و تغییر نظم بینالملل به حساب آورد. این رویدادها از یک سو ثابت کردند که بازدارندگی اسرائیل با اتکا به تمامی همپیمانانش تا چه اندازه پوشالی است و از سوی دیگر، باعث شدند تا مبارزه برای آزادی فلسطین از چنگال رژیم غاصب صهیونیستی، در ملتهای جهان به عنوان یک آرمان واقعیت آفرین مورد توجه قرار گیرد. پس از عملیات وعده صادق که توسط جمهوری اسلامی و به عنوان دفاع مشروع در پاسخ به تجاوز رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در سوریه انجام شد، قدرت و اقتدار گفتمان انقلاب اسلامی برای جهان و بویژه برای سردمداران استکبار به وضوح مشخص شد. با این وجود، اسرائیل و هژمونی رسانهای حاکم بر فضای بینالملل، تلاش کردند ابعاد مختلف عملیات را سانسور کرده و آن را اقدامی کوچک جلوه دهند؛ تلاشی که البته ناکام ماند. روزنامه ایران دیلی (روزنامه انگلیسی زبان مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران) برای آگاهی مخاطبان ایرانی و بینالمللی از ابعاد عملیات ایران علیه اسرائیل، مصاحبهای اختصاصی با سردار سرلشکر غلامعلی رشید انجام داده است. او که یکی از فرماندهان اصلی عملیات «وعده صادق» محسوب میشود، در دوران دفاع مقدس از فرماندهان ارشد سپاه بوده و مسئولیتهایی همچون جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه و معاونت عملیات سپاه را برعهده داشته است. سرلشکر رشید پس از جنگ، معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل نیروهای مسلح و سپس جانشین آن ستاد شد و در حال حاضر، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء(ص) است. در ذیل، مشروح گفتوگو با او را میخوانید.
عملیات 7 اکتبر حماس را چگونه ارزیابی میکنید و فکر میکنید مهمترین دستاورد این عملیات چه بود؟
مهمترین دستاورد این عملیات این است که پوشالی بودن اسرائیل نمایان شد. پایههای ارتش اسرائیل به عنوان نیرویی که به این شکل پرمدعا و این ارتش دروغگو که طی این هفتاد سال ادعا میکرد من بیحریفم؛ من کسی بودم که ارتش مصر را شکست دادم ارتش اردن را شکست دادم، ارتش سوریه را شکست دادم، فروریخت؛ رژیمی جعلیای که در این سالهای اخیر هم مأموریت دارد که علیه ما رجز خوانی کند. این نکته بسیار مهمی است. شهید حاج قاسم سلیمانی میگفت هر دولتی در عالم یک ارتش دارد اما در اسرائیل برعکس است؛ یک ارتش وجود دارد که آن ارتش یک دولت جعلی ساخته است، یعنی ما فقط با یک نیروی نظامی مواجهیم و نه چیزی بیشتر. اینها آمدند و چیزی را در اینجا کاشتند که به خیال خودشان از آن یک کشور به وجود بیاید؛ اسرائیل مفهومی شبیه ایمپلنت در دندانپزشکی است که انگلیسیها و کشورهای غربی آن را کاشتهاند و حیات اسرائیل هم به غرب وابسته است. یعنی اگر روزی غرب نباشد، اسرائیل یک شبه فرو میپاشد و برعکس هم هست؛ یعنی اگر اسرائیل فروبپاشد، غرب هم فرومی پاشد. اسرائیل در ایران سفارت ندارد، اما تمام سفارتخانههای غربی به او کمک میکنند. از اطلاعات و هر کمکی اعم از سیاسی، نظامی، رسانهای و... نیاز داشته باشند، در اختیارشان قرار داده میشود.
جمهوری اسلامی ایران بارها به وضوح بیان کرده است که اسرائیل غاصب و اشغالگر باید از بین برود؛ این آرمان در عرصه واقعیت تا چه اندازه دست یافتنی است؟
این نکته را اینجانب عرض کنم که متأسفانه برخی از اساتید دانشگاه و روشنفکران مغالطه کردهاند که جمهوری اسلامی ایران، گفته ما میخواهیم اسرائیل غاصب را نابود کنیم؛ در حالی که رهبری و مقامات جمهوری اسلامی همیشه گفتهاند که جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک نظام سیاسی به کمک همه دولتها و ملتهای مسلمان باید اسرائیل غاصب و متجاوز را که قبله اول مسلمین و سرزمین ملت مسلمان فلسطین را اشغال کرده، شکست دهد و نابود کند. چیزی که برای فرماندهان ارتش اسرائیل آزار دهنده است و مایه کابوسشان است، همین شکننده بودنشان است؛ و کابوس آزاردهنده برای فرماندهان اسرائیل این است که اینها میگویند فقط 1100 نفر به ما حمله کردند و ما را به این شکل به هم ریختند؛ حماس 30 هزار رزمنده دارد؛ اگر 10 هزارنفر از این رزمندگان بار دیگر غافلگیرانه به ما حمله کردند، به همراه 10 هزار نفر از رزمندگان حزبالله لبنان و 2 یا 3 هزار نفر از این جوانان کرانه غربی، کار اسرائیل تمام میشود. تازه این رقم بخش کوچکی از قوای آنهاست.
اسرائیل سرزمین بسیار کوچکی دارد؛ یک بار در خردادماه سال گذشته در یکی از جلسات مستمری که با فرماندهان ارشد نیروهای مسلح سپاه و ارتش داشتیم با اشاره به عملیات بیت المقدس مقایسهای بین شیوه اقدام ما در این عملیات و وضعیت اسرائیل انجام دادم؛ وسعت عملیات بیت المقدس ما در جنگ در برابر عراق 6000 کیلومتر مربع بوده است. یعنی ما وسعت جغرافیایی فلسطین اشغالی را در این عملیات آزاد کردیم؛ ما نقشه این منطقه را روی نقشه جغرافیایی فلسطین اشغالی گذاشتیم؛ از مرزهای جنوب لبنان یعنی نیمه شمالی خاک فلسطین اشغالی را پوشاند تا اطراف کرانه غربی و تا اشدود را پوشاند؛ یعنی تا جنوب تل آویو. یعنی ما دیدیم که مراکز حکومتی، مراکز نظامی، مراکز جمعیتی و مراکز اقتصادی همگی در این منطقه قرار میگیرند؛ مابقی مناطق جنوب اسرائیل عمدتاً بیابانی است؛ مناطقی مثل صحرای نقب و اطراف غزه تا بندر عقبه همگی بیابان هستند و جمعیت قابل توجهی در آنجا وجود ندارد. عمده جمعیت یهودی و اعراب قدیم 1948 در این منطقه هستند؛ همه شهرهای اسرائیل، همه مراکز حکومتی، وزارت دفاع، ستاد ارتش، مراکز صنعتی و... آن حرفی که فرمانده ارتش ما برادر عزیزم امیر سرلشکر موسوی زد، حرف محاسبه شدهای بود؛ خبرنگاری قبلاً از امیر موسوی پرسیده بود که اگر جنگی بین ایران و اسرائیل اتفاق بیفتد، ارتش، سپاه و نیروهای مسلح ایران چگونه میتوانند اسرائیل را شکست دهند؟ او در پاسخ گفته بود که اگر شرایطی و امکانی به وجود بیاید که ارتش و سپاه در کنار هم در مقابل ارتش اسرائیل قرار بگیریم، فقط با یک عملیات و نه بیشتر در همان مقیاس عملیاتهایی مثل فتح المبین و بیت المقدس کار اسرائیل را تمام میکنیم؛ یعنی اگر از جنوب لبنان، از جولان و از همین کرانه غربی و از خود غزه نیرویی در حد همین رزمندگان فتح المبین به اسرائیل حمله کنند، کار آنها تمام است و ارتش اسرائیل نابود میشود و واقعه 7 اکتبر هم نمونهای از این مسأله بود؛ اسرائیل نتوانست حتی در مقابل یک گروه چریکی و نه یک ارتش منظم به درستی عمل کند؛ آن هم حملهای که فقط حدود 16 تا 20 ساعت به طول انجامید پس این ارتش پر مدعا تصویری که از خودش میسازد دروغین است.
وضعیت کنونی اسرائیل را از حیث مؤلفههای جغرافیایی و جمعیتی چگونه میبینید؟ فکر میکنید بحرانهای مختلفی که رژیم اسرائیل با آنها روبهرو است تا چه اندازه این کشور را شکننده و ضعیف کرده است؟
ما نباید فکر کنیم که اسرائیل همان چیزی است که خودش و رسانههای غربی به تصویر میکشند. بعضی وقتها اسرائیل میآید در ایران کاری انجام میدهد و مثلاً دانشمند هستهای ما را ترور میکند یا اقدام انفجاری در یک نقطه محدود انجام میدهد و بعد این کار خودش را بسیار بزرگتر از چیزی که بوده نشان میدهد؛ کل امپراطوری رسانهای غرب هم از او پشتیبانی میکند؛ چون اسرائیل با کمکهای مستقیم امریکا و اروپا سرپاست، همه امکانات را به رایگان در اختیارش قرار میدهند؛ پول، تجهیزات، پیشرفتهترین سلاحها و هر نوع کمکی که بخواهد. در حال حاضر فرمانده سنتکام در تلآویو قرارگاه عملیاتی برپا کرده و از نزدیک در حال فرماندهی میدان جنگ است. سربازان فرانسوی، انگلیسی و امریکایی در کنار سربازان اسرائیلی میجنگند؛ یعنی اسرائیل چنین رژیم جعلی است.
کتابی هست به نام جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا که آلاسدایر درایسدل و جرالد هنری بلیک که دو جغرافیدان انگلیسی هستند، آن را در دهه 80 میلادی نوشتهاند و توسط خانم درّه میرحیدر ترجمه شده و خواندن آن را به شما پیشنهاد میکنم؛ در بخش دوم کتاب تحت عنوان «جداسازی و سیر تکامل نظام دولتها» وارد بحث اسرائیل شده و نوشته است: اسرائیل یک پارادوکس است و ثمره یک ایدئولوژی افراطی به نام صهیونیسم است؛ مسائل بسیار حادی دارد و هرگز قادر به واحدسازی این مردمی که از سراسر دنیا گرد آورده، نیست. در این کتاب آمده که جمعیت یهودیهای اسرائیل از سراسر دنیا از 102 کشور مختلف آورده شده و در اینجا جمع شدهاند و این جمعیت گردآوری شده، چند زبانه است و حداقل به 15 زبان تکلم میکنند (عبری - عربی - انگلیسی - لهستانی - روسی - آلمانی - ایرانی - اسپانیایی - آفریقایی و...). دلیل این شکستی که متوجه اسرائیل شد و قادر به ترمیم آن نخواهد بود، چیزی نیست جز اینکه این ارتش و این دولت جعلی اسرائیل و جامعهای که در آن سرزمین اشغالی جمع شدهاند، بیهویتاند و فاقد علت وجودی هستند که عامل مهم تشکیلدهنده یک دولت و ملت است ـ هویت ملی ندارند - پیوستگی فرهنگی ندارند و هیچکدام از عناصر و مؤلفههای مهم را که یک دولت و ملت باید داشته باشند، ندارند.
اینها هویتی ندارند؛ نه هویت فرهنگی دارند و نه هویت ملی و نه به هم پیوستهاند؛ یعنی انسجام و پیوندی میان آنها وجود ندارد. وضعیت این جمعیت با وضعیت مردم ایران اصلاً قابل قیاس نیست؛ مردم ایران پیوندهای مستحکم و قوی با یکدیگر دارند؛ عواملی مانند تجانس مذهبی، تجانس نژادی، تجانس زبانی و تجانس قومی که در ایران هست در کمتر جایی از دنیا وجود دارد. دشمنان و رسانههای معاند غرب سعی دارند القا کنند که تنوع قومیتی در ایران سبب شکاف میان جامعه ما شده است، در حالی که در واقعیت اینگونه نیست؛ درست است که در ایران تنوع فرهنگی و قومی وجود دارد، اما مردم ایران از این تفاوتها در راستای همدلی خود استفاده میکنند و اتفاقاً این تنوع و تفاوت، صمیمیتها را بیشتر کرده است. همه این قومیتها و گروههای متنوع در جامعه ایران هر زمان که ذرهای احساس خطر میکنند، یک دل و یک زبان کنار هم میمانند و برای دفاع از ایران با هم متحد میشوند. عوامل موقعیت راهبردی و فضا، وحدت سرزمینی، ریشه کهن تاریخی، تجانس زبان، مذهب و دین و نژاد و قومیت، ساختار فرهنگی، آرمان سیاسی و حکومت قدرتمند مرکزی از عوامل درونزا و تهدیدات خارجی (به تحریک استکبار جهانی) از عوامل برونزا هستند که در ایجاد و افزایش همبستگی و وحدت و پیوستگی میان ساکنان سرزمین ایران مؤثرند و اما در اسرائیل چنین چیزی وجود ندارد؛ هیچ کدام از این پیوندها وجود ندارد؛ اسرائیل هیچ کدام از مؤلفههایی را که علت وجودی یک کشور است و بر اساس آنها یک کشور تشکیل میشود، ندارد.
درباره عملیات وعده صادق توضیح دهید و ابعاد داخلی و بینالمللی آن را برای مخاطبان خارجی بیان کنید.
دو عملیات «طوفان الاقصی» که توسط حماس انجام شد و عملیات «وعده صادق» که اقدام نظامی مستقیم ایران علیه رژیم بود، بهوضوح نشان داد که اسرائیل بشدت آسیبپذیر است. دیگر هیچ چیز به قبل از طوفان الاقصى و اقدام مستقیم نظامی جمهوری اسلامی برنمیگردد. هر شکل از پاسخ رژیم برای رهایی از باتلاقی که در آن گرفتار شده، باعث فرورفتگی بیشتر خواهد شد. محورهای مقاومت دست برتر را دارند و افق ده سال آینده محور مقاومت دیدن دارد. تاریخ از نو بازخوانی خواهد شد.
ملتهای مظلوم منطقه بویژه ملت مظلوم و مسلمان فلسطین و لبنان در برابر اشغالگر صهیونیستی راه مقاومت را آموختهاند و به فضل پروردگار بر رژیم اشغالگر صهیونیستی به کمک همه دولتها و ملتهای مسلمان از جمله جمهوری اسلامی ایران غلبه خواهند کرد و او را شکست خواهند داد. مشخصههای امریکا و رژیم صهیونیستی را در منطقه همه ملتها میبینند؛ اشغال سرزمین ملتی مسلمان، آواره کردن ملت فلسطین، زورگویی، باجخواهی، جنایت و نسلکشی و کشتار طی 70 سال ادامه دارد و ملت مسلمان فلسطین حاضر به تسلیم شدن در برابر امریکا و رژیم صهیونیستی نیستند.
مهمترین برجستگی عملیات وعده صادق ظهور اراده و تصمیم رهبری ایران بود که همه دشمنان را غافلگیر کرد؛ اسرائیل که تصور میکرد یک دژ نظامی نفوذناپذیر است، مورد تهاجم و نفوذ موشکها و پهپادها قرار گرفت و نفس اراده و تصمیم ملت بزرگ ایران که در رهبری انقلاب متجلی شد، اهمیت استراتژیک دارد. اینکه چه میزان از شلیکهای ایران بر اهداف اصابت کرده، به مراتب اهمیت کمتری دارد. عملیات وعده صادق، عبور از بازدارندگی خودساخته و توهمی رژیم صهیونیستی بود که تصور میکرد با تکیه بر قدرتهای امریکا و ناتو، بازدارندگیاش تضمین شده است. وقتی که دیدند رهبری ایران تصمیم قاطع خود را برای تنبیه متجاوز اسرائیلی گرفته است، همه با هراس به کمک اسرائیل آمدند. امریکا با حمایت کامل و گلچینی از قدرتهای ناتو بویژه انگلیس و فرانسه و برخی کشورهای منطقه، لایههای دفاعی متعددی در برابر قدرت تهاجمی موشکی و پهپادی ایران ایجاد کردند و در جغرافیایی به وسعت حداقل یک میلیون کیلومتر مربع بر فراز فضاهای عراق، اردن، شمال عربستان، دریای سرخ، شرق مدیترانه، قبرس و فلسطین اشغالی آرایش دفاعی گرفتند و علیرغم این دیوارهای دفاعی در حمایت از رژیم صهیونیستی، موشکهای پر قدرت ایران از سپرهای دفاع موشکی عبور کرد و دو مرکز نظامی نواتیم و شلاخیم را درهم کوبید. رژیم صهیونیستی جرأت نکرد تصاویری از این دو پایگاه نظامی را به دنیا نشان بدهد؛ اگر امریکاییها، انگلیسیها و فرانسویها و سنتکام به کمک رژیم صهیونیستی نمیآمدند، قطعاً 80 درصد از پرتابههای ایران، پایگاههای نظامی رژیم صهیونیستی را درهم میکوبیدند.
با عملیات وعده صادق، آرایش استراتژیک یکبار دیگر به سود جمهوری اسلامی ایران تغییر کرد و این تغییر در شرایطی اتفاق افتاد که امریکا اعلام کرد «ما کنار اسرائیل با اراده آهنین ایستادهایم!» امریکا و رژیم صهیونیستی و سایر قدرتهای غربی که به کمک اسرائیل آمدند، در طول عملیات، 10 ساعت در هراس و اضطراب و دلهره بسر بردند و شاهد تحمیل اراده ملت ایران و شکست بازدارندگی اسرائیل بودند. قدرت ایران را همگان تحسین کردند که بدون غافلگیری و با اعلام قبلی، رژیم صهیونیستی را تنبیه کرد و در حقیقت، سیلیها و مشتهای محکمی به لات گستاخ و جنایتکار منطقه زد و او را سر جایش نشاند.
این عملیات تهاجمی را در پاسخ به جنایت رژیم صهیونیستی علیه فرماندهانش در کنسولگری و سفارت ایران در دمشق انجام داد که به درخواست دولت سوریه در آنجا مستقر شدهاند؛ عملیات تهاجمی وعده صادق را بخشی از نیروی هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برعهده داشت که این بخش کوچک، تنها 20 درصد توان تهاجمی خود را به کار گرفت و در مقابل، امریکا و ناتو و سنتکام و رژیم صهیونیستی با 240 فروند هواپیمای جنگنده و سامانههای متعدد ضد موشکی مستقر بر ناوهای امریکا در مدیترانه و دریای سرخ و سامانههای ضد موشکی رژیم صهیونیستی با هراس به دفاع برخاستند و آن بخش کوچک نیروی هوا فضای سپاه با 80 درصد توان تهاجمی خود آماده بود تا بنا به دستور موجهای بعدی حمله را آغاز کند؛ اما فرماندهان ایران تشخیص دادند که تنبیه رژیم صهیونیستی در همین حد کفایت میکند و حمایت این گونه از رژیم صهیونیستی از سوی امریکا، انگلیس، فرانسه و دولتهای اروپایی، انسان را یاد جنگهای صلیبی میاندازد.
امریکا و دولتهای اروپایی شریک قطعی جنایات رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی هستند و هرگز این هزینههای راهبردی که امریکا و دولتهای اروپایی برای حمایت از رژیم صهیونیستی میپردازند، مورد قبول ملتهای غربی نیست. آیا انسانهایی حکیم و عاقل در جامعه غرب پیدا خواهد شد تا به کمک ملتهایشان، مانع سیاستهای دولتهای خود در حمایت از نسلکشی و ویرانگری اسرائیل غاصب علیه ملت مظلوم فلسطین بشوند؟
یعنی واقعیت اسرائیل با آنچه در رسانهها از خود به نمایش میگذارد، یکی نیست؟
خیر. تصویری که اسرائیل از خودش در رسانهها میسازد، هرگز با تصویر واقعی اسرائیل در داخل سرزمین فلسطین اشغالی انطباق ندارد. تصویر دروغین از خودش میسازد؛ اینکه من بیحریفم و حریف ندارم.
در عملیات 7 اکتبر تمام هیمنه دروغینش شکسته شد؛ توسط 1100 یا 1200 نفر از رزمندگان یک گروه چریکی که همه نظامیان میدانند این تعداد، استعداد رزمی و مانوری یک تیپ پیاده است. 1100 نفر به این ارتش پرمدعا حمله کردند؛ بعضی از رزمندگان حماس میگویند که اسرائیلیها خواب بودند، شراب خورده بودند؛ همه در تانکها و در قرارگاهها، خواب بودند؛ اصلاً باورمان نمیشد که ارتش اسرائیل با یک عملیات چند ساعته ما تا این اندازه فرو بپاشد. خود امریکاییها هم میگویند؛ بلینکن که وزیر خارجه امریکاست و به کشورهای عربی رفت و آمد میکند، به منطقه که آمده بود، به نخستوزیر عراق گفته بود که ارتش اسرائیل فروپاشیده بود و کارش تقریباً تمام بود؛ ما رفتیم و به آنها کمک کردیم و این ارتش را از زمین بلند کردیم و نگهاش داشتیم تا به طور کامل از بین نرود و سعی کردیم آنها را مجاب کنیم تا ایستادگی کنند و با تکیه به ما کارشان را ادامه دهند. بنابراین رژیم صهیونیستی از نظر اقتصادی و نظامی به کمک حمایتهای مستقیم امریکا و اروپا سر پا ایستاده است و به رایگان هر امکانی را که نیاز داشته باشد، در اختیارش قرار میدهند حتی سلاح کشـــــــــتار جمعی یعنی بمب اتم!
منبع: ایران
انتهای پیام/